به گزارش مشرق، او که از مهمترین شاعران انقلاب محسوب میشود این روزها مسئولیت مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری را برعهده دارد و قبلش هم رئیس مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلی نو بود.
با او درباره خاطراتش از روزهای ورزش کردنش، و رابطهاش با خانواده گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
اولین شعری که گفتید چند سال داشتید؟
اولین شعرم را وقتی گفتم که اول دبیرستان بودم.
چطور احساس کردید میتوانید شاعر شوید؟
من انشاهای خوبی داشتم. همیشه معلم انشا مرا تشویق میکرد. همان موقع همه کتابهای شعر ایران و جهان را میخواندم. از کتابخانه شهرمان هفتهای هفت کتاب بیشتر به امانت میگرفتم. اوایل انقلاب هم بود. من شعر را به صورت جدی در دوران دانشآموزی دنبال میکردم.
چه کسی بیشتر شما را تشویق میکرد؟
هم پدر و مادرم و هم معلمم. معلمی داشتم که معلم ادبیات نبود، معلم جغرافیا بود.
فرزندان شما هم شعر میگویند؟
نه. یک دوقلو دارم که دو دخترند و هر دو دانشجو هستند. 21 سال دارند. علاقهمندی به ادبیات دارند و رمان و کتاب میخوانند، اما شعر نمیگویند. ولی همسرم شعر میگوید و شعرهای خیلی خوبی هم میگوید، اما به همایشها نمیآید. ایشان مدرک دکترای اسلامشناسی از دانشگاه جامع اسلامیه هند دارد.
رابطه شما با خانواده چگونه است؟
رابطه بسیار خوبی داریم. شبها میپرسم چه کردند، گاهی هم روزها دخترهایم را به دانشگاه میرسانم. گاهی زنگ میزنم در طول روز و حالشان را میپرسم. همیشه اگر کاری دارند همراهیشان میکنم. الحمدلله رابطه خوبی با خانواده دارم.
بیشتر شعرهایتان را چه زمانی میسرایید؟
شعر خودش میآید. بیشتر شعرهایم را در محل کار میگویم. چون من صبحها حدود ساعت 9ـ8 سر کار هستم. دستکم دهتا 12 ساعت در محل کار حضور دارم و شعرهایم را آنجا میگویم.
اهل ورزش هم هستید؟
ورزش گاهی در حد پیادهروی. اما به فوتبال، بسکتبال، والیبال و پرش ارتفاع علاقه داشتم و بلدم.
واقعا شما در رشته پرش ارتفاع فعالیت کردید؟
مدتی کار میکردم. بسکتبال هم حرفهای بازی میکردم که دستم شکست. در چند رشته ورزشی کار کردم، اما الان بیشتر در حد پیادهروی است. از جدی ورزش کردنم خاطرهای را میخواهم برایتان بگویم. روزگاری سرتمرین تیم فوتبال کیهان میرفتم. یک بار مرحوم امیرحسین فردی گفت گرمکن بیا داخل زمین. من گرم نکردم و اتفاقا زمین هم خوردم. اما قبلش، توپ را کاشتم وسط زمین و گفتم سه شوت میکنم که توپ برود زیر طاق دروازه. زمین هم از این زمینهای هندبالی بود. آقای مومنیشریف (رئیس فعلی حوزه هنری) و رضا امیرخانی (نویسنده) هم بودند. خلاصه از سه شوت من، دو تا زیر طاق خورد و یکی به تیر افقی برخورد کرد. بچهها تعجب کردند. خودم هم متعجب شدم. من حرفهای کار میکردم، منتها شهرستان بودیم و امکانات نبود. اگر تهران بودیم در فوتبال به جایی میرسیدم. الان وزنم زیاد شده، ولی هنوز هم وقتی میبینم بچهها فوتبال بازی میکنند میروم با توپشان بازی میکنم. دو سه سال پیش هم با رضا امیرخانی رفته بودیم لازقیه با بچههای لازقیه مسابقه دادیم.
با توجه به این که چند سالی در هند زندگی میکردید، فکر کنم زیاد هم اهل مسافرت هستید؟
سفر زیاد میروم. همین پریشب رشت بودم، پسفردا هم عازم مشهد هستم.
با خانواده هم سفر میروید؟
سفرهایی اداری را بیشتر خودم میروم، اما با خانواده هم زیاد سفر میروم.
حتما میدانید که خیلی از جوانها این روزها اوقات زیادی را به تلفنهای همراه و حضور در شبکههای اجتماعی اختصاص میدهند.
این متاسفانه خوب نیست. اگر در حد اندازه باشد و مدیریت شود، خوب است. جوانها باید خودشان ساماندهی کنند تا آرامش داشته باشند. مثلا نهایتا ساعت 10 شب تلفن همراه خود را خاموش کنند و به استراحتشان برسند. این مهم است که چقدر برای آن وقت میگذارند و با چه کسانی از طریق شبکههای اجتماعی ارتباط برقرار میکنند. در نهایت خودشان باید درست هدایت کنند.